Diaries

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

لایف ایز فاکین هارد، وقتی داشتم آشغالارو جم می کردم گفتم، بلید ادامه داره و در این حالت کار کردن خیلی سخت تره، حال آدم خراب میشه ولی فقط خراب جسمی، یعنی جسمت خرابه و وقتی ملاتونین میخوری دراز می کشی روی تخت تا لذت هیچکاره بودنو حس کنی تازه متوجه پاهات میشی که تیر می کشن، مچ پات و انگشتای پات و حتا ناخناش درد می کردن کل روز و تو وقت نداشتی به صداشون گوش کنی، بعدم یاد عشق مجازیت میفتی که دیگه نیس و اون آهنگیو که اونقد پخش شده رفته تو صدر پخشیا گوش میدی و همزمان به کیفیت احساست نسبت به عشق مجازیت فکر می کنی، می دونی اگر قرار بود جسمشو حس کنی بلند بود و چارشونه، دستاش و ناخناش خوشگل بود اما نمی دونی چشماش چه رنگیه، موهاش چجوریه و توی دویست تا عکسی که ازش دیدی هیچوقت پاهاشو لخت ندیدی، شاید بدنش بوی کلوچه های دم بازارو نده یا لباش به قول خودش طعم لبو و باقالی ندن، اصلا اگه یه آدم دیگه باشه چی اگه اشتباه گرفته باشیش چی😞 تازه وقتی دیگه نیست که نمیشه آزمایش کرد و نتیجه گرفت، از همین آزمایشا و نتیجه خواستناهم فرار کرد چون نمیخاس از نزدیک ببینمش و دنبال هیچ نتیجه ای هم نبود😒
کاش ملاتونین زودتر اثر کنه، می ذاره میذاره دم صب که میخام بلند شم تازه اثر میکنه که اون موقع مجبورم از خواب نوشین دل بکنم پاشم برم کلاس😞
تجربه زندگی تنهایی با همه سختیاش خیلی امن و تقریبا شیرینه، آی لایک ایت😕