Diaries

As unavailable as a ghost

سه شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۳:۳۴ ق.ظ

دوست دارم بیدار بمونم اما فردا پنج تا کلاس دارم، امروزم روز شلوغی بود وقتی اومدم خونه اول غذا خوردم چون صبحانه و ناهار نخورده بودم و کلاس پشت کلاس رفته بودم، بعدش فیلم جولی اند جولیا رو دیدم و خواستم یکم چشمامو ببندم تا بیدار شم بشینم سر کار اما دوساعت یا بیشتر خوابیدم خواب شیرینی بود چون حسابی خسته و بی رمق بودم، وفتی بیدار شدم قهوه خوردم و نشستم پای ویرایش ترجمه که خیلی هم عالی پیش نرفت هنوز صفحه ۴۸ هستم از ۸۳ صفحه فصل اول، بعضی جمله هارو چهار یا پنج بار میخوندم و چون ذهنم کامل رفرش نشده بود نمی تونستم بفهمم قشنگ شده یا نه، وقتی هم که کلمات و جمله هارو پشت سر هم تکرار می کنی گاهی کامل بی معنی می شن بعد انگار داری صداهای نامفهوم درمیاری و مغزت بین دال و مدلول ها ارتباط درست برقرار نمی کنه، دلیلش فقط قراردادی بودن رابطه شون میتونه باشه و چقدر سخته احساسبی ربطی توی روابط قراردادی😞
کار زیاد باعث میشه به رابطه ای که تموم شده کمتر فکر کنم، رابطه ای که در آغاز هیچ نبود و هیچ کجا نبود و من ذره ذره ساختمش، اول هیچی ازش نمی دونستم چیزهایی رو هم که می دونستم فقط توی ذهن من واقعیت داشتن، بعد که شناختمش فهمیدم ماکارانی دوست داره در حدی که اگه گرسنه باشه و عکسشو ببینه عصبی میشه، فهمیدم بی حوصله است، دوست داره داستان بنویسه و مثل من شعر گفتن توان روحی زیادی ازش می گیره، فهمیدم مثل خودم حوصله نداره دائم پیش یک نفر باشه و اونقدر خوب بود که فکر نکنه با وجود این فکرش باید یکیو بگیره تا کاراشو بکنه و باهاش بخوابه، البته شایدم بعدا بگیره چون بعدا فهمیدم اونقدر بی حوصله است که اگر روزی ازدواج کنه با دختری ازدواج می کنه که ده بیست سال ازش کوچیکتره و کامل ازش اطاعت می کنه و خصوصا اهل بحث کردن نیست، فهمیدم کپتال بی من هم سنتیه تا حد زیادی، اون جنتلمن منور الفکری که تو ذهنم ساخته بودم کم کم ازین آدم فاصله گرفت و موجودیت مستقل پیدا کرد، فهمیدم دچار خطای شناختی شدم دوباره و هر آدم خوش تیپی لزوما روشنفکر هم نیست، دیگه اینکه فهمیدم داره از زندگی کردن فرار می کنه یا پیش من تظاهر می کنه که داره اینکارو می کنه، و خدارو شکر که فهمیدم باید رابطه رو تموم کنم رابطه ای که در آغاز هیچ نبود و هیچ کجا نبود و هنوزم هیچ نیست و هیچ کجا نیست
The thing about this kind of relatoonships is that the person can get away easilly as if he has not exist at the first place, like you've been talking to a ghost who had no body but a voice and of course lots of power
Once you re talking to him passionatly and suddenly he s nowhere and you re all alone again, and one even worse thing about my ghost is that he was emotionally unavailable😐

نظرات (۱)

زیاد حساس نشین :) آدما خیلی زود عادت می کنن :)
روزگاری داشتیم با ترجمه :/ هیچ وقت درست یه جمله رو ترجمه نکردم :)
یه بار استادمون گفت فلانی ترجمه کنه: منم ترجمه کردما نه جالب بعد که استاد رو نگاه کردم بنده خدا در افق محو شده بود :/ بعد بهم گفت: آقای فلانی خدایی چطوری به همچین درکی از این جمله رسیدی؟! اینبار من بودم که محو شدم :)
+ کی ماکارونی دوست نداره؟! آدم واسه ته دیگ سیب زمینی اون دعوا هم کنه حق داره :))
صبحتونم بخیر و شادی ^_^
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی