Diaries

تنهایی چند برابر

پنجشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۰۳ ب.ظ

تو که از اول هم هیچ نبودی و هیچ کجا نبودی ریز ریز رفتی، ریز ریز هم نیومده بودی، اصلا هیچوقت نیومده بودی و فقط من می دونم رفتن کسی که هیچوقت نیومده یعنی چی... سرابی بودی که هیچوقت نجوشیدی و تو که اصلا نبودی از اولین راهابی که گیر آوردی سرازیر شدی و ریختی تو اون گذشته پر از لجن... می فهمیدم داری می ری، بعد یکسال دوباره موهامو اتو می کردم، خط چشم نمی کشیدم ماسک نمی ذاشتم، میفهمیدم تو که هیچوقت نبودی داری می ری و دیگه کسی مشت نمی زد توی دلم، می ترسیدم بخوابم می ترسیدم توی خواب قلبم وایسه، تا چرتم می گرفت از خواب می پریدم و نفس نفس می زدم، قلبم نامنظم می زد این آخریا، می فهمیدم چشمه من نیستی و تشنه تر شده بودم... اما تموم شد، گذشته پیاده شد برای همیشه رفت و من خطم رو عوض کردم، یا شاید اونی که از اول هیچ نبود و هیچ جا نبود همچنان توی اتوبوس نشسته بود و من رفته بودم... از خودش جدا شد، خودشی که خودش میشناسه نه، خودشی که مال من بود، دوست قشنگ من بود، خودشی که پیشش خود خودم بودم و بهش اعتماد کرده بودم، امروز آدمی که توی اون اتوبوس داشت در جهت مخالف من می رفت از دوست قشنگ منم جدا شد و رفت، رفت دنبال شناسنامه اش بگرده و با خودش باشه، خودشی که مال من بود هم که از آغاز هیچ نبود و هیچ کجا نبود... 

نظرات (۱)

تلخ بود...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی