Diaries

مانیاک بیخواب

يكشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۳:۵۷ ق.ظ

ساعت بیست دقیقه به چهار صبحه. تازه لپ تاپو خاموش کردم داشتم توی تخت کار می کردم، چهار صفحه کار ویرایش ترجمه انجام دادم و حس خوبی دارم، اصلا فکر نمی کردم بتونم کار کنم، چون خیلی خسته بودم، صبح با صدای پرنده ها و وقتی هوا کامل روشن شده بود خوابیده بودم چون دیشب تا صبح مثل یه مانیاک داشتم شعر و داستان و نقد میخوندم، ساعت فکر می کنم یازده و خورده ای بیدار شدم، سرشب اومدم یه ساعت بخوابم که خوابم نبرد، همش گوشیمو برمی داشتم و چک می کردم که شاید زنگ بزنه، توی تلگ و وات بلاکش کردم و دیگه واقعا نمیخوام باهاش حرف بزنم، اصلا جواب نمی ده رابطه به بن بست رسیده یعنی خیلی وقت بود رسیده بود من نمی خواستم بفهمم و هی دنبال دری پنجره ای جایی می گشتم که ادامه بدم.
درباره کلی چیزها میخواستم بنویسم اما خوابم گرفته و همه چیز از ذهنم پریده.
یه ساعت پیش وسط کار یه لحظه صداش اومد تو ذهنم و اون سکون و وقارش موقع حرف زدن و مغزش که به آدم احساس امنیت می داد و رفاقت مجازیمون، رفاقتمون یادم اومد بعد یهو انگار یکی یه لیوان آب یخ پاشید تو صورتم به خودم گفتم واقعا بلاکش کردی؟ دوستی خوبتون پس چی؟ اما دیگه کاری نمی تونم بکنم اگر دوباره آنبلاکش کنم فکر می کنه تعادل روانی ندارم، که البته اگر این موضوع رو تا الان نفهمیده باشه خیلی گیجه
دلم تنگ میشه برای صداش، همش از صداش می گم و فقط دلم برای صداش تنگ میشه چون خودشو که نمی دیدم، فقط یه صدای گرم خش دار خسته بود که مثل یه پتو مسافرتی کشیده بودمش رو تنم و سرم گرمش شده بود، فقط صدا بود و عکس، عکس هایی که هر کدوم یه شکل بودن و صاحب اون صدا هیچ جا نبود.
همیشه همینجوری بوده، آدما وقتی خیلی تنها شدن، وقتی از آدما ناامید شدن دلبسته اشیا شدن، دلبسته حیوونا، دلبسته کلمه ها، و دلبسته صداها، منم توی تمام این مدت یه صدا داشتم که صبا به عشقش بیدار می شدم، گاهی وسط خواب حتی بیدار می شدم عکسشو نگاه می کردم و دوباره می خوابیدم، می خواستم مطمئن بشم سرجاشه، عکسشو می گم، آخه بهش دل بسته بودم.
هنوزم از آدما ناامیدم، ازشون می ترسم، ولی اون صدا و اون بن بست هم خسته و کلافه ام کرده بود، دلم برای رفاقتمون تنگ میشه ولی فکر نکنم به خودش زحمتی بده و کوچه جدیدی نشونم بده.

نظرات (۱)

این مطلب حجم غمش (نه زیادا :) بالا بود...
امیدوارم که باز هم حال دلتون خوب بشه و سر حال بشین :)
پاسخ:
مرسی:) خودم هم امیدوارم!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی