Diaries

۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

فکر می کنم رابطه مسخره مجازیم واقعا تموم شده، امروزم با حال خراب بیدار شدم به خاطر اتفاق دیروز بعد توی حموم تصمیم گرفتم به اون روانی زنگ بزنم، هنوز حالش خراب بود و خیلی با احساس حرف می زد و یه دفعه ام گریه اش گرفت، گفت همش با خودش درگیره که چرا باید کارایی رو که می کرده نکرده مثلا چرا منو مسافرت نبرده سال اول ازدواج، با خودم گفتم سال آخرم که رفتیم که هنوز جرات نداشتی عکسشو جایی share کنی... حالم خیلی خیلی خراب شد بعد حرف زدن باهاش، به کپتال بی هم هرچی پی ام و پیام دادم جواب نداد، حالم خیلی خیلی خراب بود، یکم خوابیدم بعدم که بیدار شدم دوباره قهوه خوردم اما اصلا نتونستم کار کنم یه فیلم مسخره مال سال ۱۹۹۵ دیدم که آخرش مثل قصه پریا تموم شد، آخرای فیلم تصمیم گرفتم خودمو جمع و جور کنم و به زندگی برگردم، زنگ زدم پیتزا سفارش دادم که نیم ساعت پیش آوردن یادم افتاد که تو خوابگاه نمی تونستم دیروقت پیتزا سفارش بدم چون نگهبان عنتر علاوه بر قوانینی که بود خودشم یه چیزایی وضع می کرد، بعد یاد خونه مامان افتادم که اگه بخوام پیتزا بگیرم باید از کسی بخوام زنگ بزنه چون خودم اجازه صحبت کردن با مردهارو ندارم😐
تصمیم گرفتم از آزادی و تنهاییم نهایت استفاده رو بکنم، همش برم بیرون، خوب کار کنم و رو به پیشرفت دائمی باشم.
امشب لباسایی رو که دوست ندادم جدا می کنم که رد کنم ازین به بعد فقط چیزایی رو می پوشم که دوست دارم و کارایی رو می کنم که باهاشون حال می کنم‌.
این ماه چندتا کار زیبایی رو صورتم انجام می دم تا حالم بهتر بشه... دیگه خسته شدم ازینکه مثل لوزرا زندگی کنم😑

حالم خراب شد امروز، هم از کسی که منو خیلی می خواست هم از کسی که منو نخواست، جفتشون هم لوزر بودن وگرنه که منو از دست نمی دادن😖


صدای نوتیفیکیشن چتم با تو توی تلگرام دینگ دانگ بود که وقتی میشنیدمش سرم پر از صداهای شیرین میشد، و صدای چت واتساپمون bunny hoppingبود که وقتی میشنیدمش انگار یه خرگوش توی دلم بالا و پایین می پرید، آخ که چقدر تورو که یکبار بیشتر ندیده بودمت دوست داشتم... آخ که چقدر دلم می خواستت... تازه از کافه اومدم، رفتم که دیوونه نشم، نشستم وسط دود سیگار با صدای بلند موزیک کار کردم، دوسه ساعت کار کردم، رفتم که بهت فکر نکنم، که اینبار دیگه گریه نکنم، آخه چندبار تمومت کنم و گریه کنم باز برگردم از اول دوستت داشته باشم؟ چقدر سرد و گرم بشم و نزدیک نشی، گرم نشی، منو بیشتر از یه دوست بخوای...
صدای نوتیفیکیشن یکی از کافه چی ها دینگ دانگ بود هی صداش میومد و یه نفر مشت می زد توی دلم... خیلی نامردی کپتال بی، کاش میفهمیدی من امشب چه حالی دارم...

تو که از اول هم هیچ نبودی و هیچ کجا نبودی ریز ریز رفتی، ریز ریز هم نیومده بودی، اصلا هیچوقت نیومده بودی و فقط من می دونم رفتن کسی که هیچوقت نیومده یعنی چی... سرابی بودی که هیچوقت نجوشیدی و تو که اصلا نبودی از اولین راهابی که گیر آوردی سرازیر شدی و ریختی تو اون گذشته پر از لجن... می فهمیدم داری می ری، بعد یکسال دوباره موهامو اتو می کردم، خط چشم نمی کشیدم ماسک نمی ذاشتم، میفهمیدم تو که هیچوقت نبودی داری می ری و دیگه کسی مشت نمی زد توی دلم، می ترسیدم بخوابم می ترسیدم توی خواب قلبم وایسه، تا چرتم می گرفت از خواب می پریدم و نفس نفس می زدم، قلبم نامنظم می زد این آخریا، می فهمیدم چشمه من نیستی و تشنه تر شده بودم... اما تموم شد، گذشته پیاده شد برای همیشه رفت و من خطم رو عوض کردم، یا شاید اونی که از اول هیچ نبود و هیچ جا نبود همچنان توی اتوبوس نشسته بود و من رفته بودم... از خودش جدا شد، خودشی که خودش میشناسه نه، خودشی که مال من بود، دوست قشنگ من بود، خودشی که پیشش خود خودم بودم و بهش اعتماد کرده بودم، امروز آدمی که توی اون اتوبوس داشت در جهت مخالف من می رفت از دوست قشنگ منم جدا شد و رفت، رفت دنبال شناسنامه اش بگرده و با خودش باشه، خودشی که مال من بود هم که از آغاز هیچ نبود و هیچ کجا نبود... 

من که بیچاره شدم کاش ولی هیچ دلی

گیر لحن بم مردانه محکم نشود😞